«دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان» و سرنوشت شعر گیلان


 

«دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان»

و سرنوشت شعر گیلان

نقدی بر کتاب«درآمدی بر ادبیات گیلکی»

مؤلف : هوشنگ عباسی

جمشید شمسی پور خشتاونی

اشاره :

«دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان» به عنوان یک پایگاه یا پایلوت ادبی ، تاریخی ، اجتماعی ، فرهنگی ، پژوهشی چند سالی ست در گیلان ظهور نموده و با چاپ کتاب هایی به گفته ی «شورای پژوهشی» تا سقف صد جلد ، با عناوین گوناگون در دید انظار قرار گرفته است . این «دانشنامه» با محوریت سه نفر در رشت فعالیت می کند که یکی از آن ها دارای انتشارات کتاب نیز می باشد . به همین لحاظ آنچه که کوشندگان تهیه می کنند در این نشر به چاپ می رسد. یعنی به زبان ساده از تولید به مصرف. امر مبارکی است و هرچه زمان می گذرد زیر لایه های منفی و مثبت آن به طرق مختلف در برخی رسانه های مرتبط در دسترس عموم قرار می گیرد که باید گفت قضاوت آن با مردم است . پرسش های زیادی در خصوص فعالیت این پایگاه وجود دارد با توجه به اینکه اخیراً در یکی از جراید مرکز رشت که در واقع می توان باور داشت که به نوعی تریبون این پایگاه می باشد،گفتگوی بلند بالایی با اعضای سه نفره این پایگاه به عنوان «شورای پژوهشی» ارایه گردید به تعداد این پرسش ها افزوده و نیاز به نقد همه جانبه دارد.که در این یاداشت تنها به کتاب «درآمدی بر ادبیات گیلکی» که از طرف «دانشنامه» به کوشش پژوهشگر نام آشنا ، استاد هوشنگ عباسی تهیه و تدوین شده است پرداخته می شود.

هوشنگ عباسی چهره ی شناخته شده ی گیلک نیاز به معرفی ندارد.آثار متعددی در زمینه ی تاریخی، پژوهشی ، ادبی از خود بجای گذشته که تابلوی افتخارات وی محسوب می شود .خصوصاً اینکه دو جلد تذکره شعر گیلکی از وی برای شعرای گیلک بجای مانده ، مهر تأییدی بر قدرت و تسلط وی بر شعر و ادبیات گیلک است. اگر چه نقطه چین هایی را باید لابلای این کتاب ها گذاشت و باید آن را به مشمول زمان  وا گذاریم .تذکره ی «شاعران گیلک و شعر گیلکی» که عباسی تحویل جامعه ی شعری داده است چیزی بالغ بر سیصد شاعر گیلکی سرا بوده این خود کار شاقی محسوب می گردد و همت بلندش را باید ستود و اگر هم نقدی بر این دو جلد وجود داشته باشد بایستی از طرف منتقدین گیلک ارایه گردد.

در خصوص کتابی که از طرف «دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان» توسط عباسی به چاپ رسیده ، ناگفته هایی در درون خود داشته که نیاز به بررسی دارد . پرسش است چرا کتابی که با آرم «دانشنامه» به زیور طبع رسیده بایستی با کمبودهایی روبرو باشد؟. ما به عنوان خواننده ی این اثر که در دسترس علاقه مندان قرار گرفته با سؤالات گوناگونی مواجه هستیم . همانگونه که مشخص است زبان گیلکی خود ارکانی دارد . اگر بپذيريم كه «گيلكي» زبان است،‌كه هست ـ و گويش و لهجه هاي اتاق تو در توي اين خانه بزرگ ـ که گويش رامسري را بايد يكي از اتاق هاي همين خانه گيلگ دانست . خانه اي كه درست است كهنه و قديمي و با ميزان و معيارهاي باستاني سنگ شده است و سال هاست مرمت نشده و بايد به این خانه ی هنر و ادبیات گالشی هم سرو صورتي داد . خانه يي كه بزرگي اش از افتخارات «زبان گيلكي» است. امیدوارم در آینده مورد بررسی قرار گیرد.

همان گونه که می دانیم «دانشنامه» تعریف خاص خودش را دارد با کلیّتی فراگیر و کار گروهی .آن هم دقیق و روش مند و با نظم و ترتیب ، که غالباً از وجود برجسته ترین کارشناسان بهره می گیرد تا رشته ای پیوسته از تحولات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی، فرهنگی ، وهنری اقوام یا ملتی را به صورت شفاف و بی عیب و نقص تحویل نسل بعدی داده  و  یاری رسان آینده گان شده باشد تا مورد اعتماد قرار گیرد.در این راه دشوار و خطیر ، بهره بردن از وجود کارشناسان متخصص و بی طرف ضروری است .نام آورانی که در زمینه ی پژوهش جا افتاده و از طرفی هم نقد پذیر باشند و به دور از ذهنیت ، که سن و سالی از آن ها رفته باشد و در مقابل پالایش پژوهشی ، اسناد و مدارک را ملاک کار خود بدانند .

به فرض مثال ؛ اگر فردی خواست با واژه ی «دانشنامه» برای خود «حریم خصوصی» ای دایر نماید و بر این عقیده پای بفشارد که باید «ارامنه گیلان » در دو جلد «تاریخ تئاتر گیلان» در دو جلد چاپ و نشر یابد و شعر گیلکی در یک جلد خلاصه گردد و این ها در حیطه ی من است و باید به اجرا در آید . همانگونه که در ویکی پدیا دانشنامه ی آزاد در خصوص «دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان » رسماً درج کرده اند «شورای پژوهشی دانشنامه از سه پژوهشگر حوزهٔ گیلان‌شناسی ... تشکیل شده‌است که مدخل‌ها را تعیین کرده و بر کار نویسندگان دیگر نظارت می‌کنند» پرسش است، کارشناسان شعر آن قوم بایستی در برابر این استدلال چه عکس العملی داشته باشند؟ سکوت پیشه کنند یا باید یادآور شوند که این زبان شیرین و اصیل ایرانی یعنی (گیلکی) چهارگویش پایدار و قدرت مندی دارد و در کنارش بیش از هفتاد لهجه ی متنوع با شاعرانی که آثار ذیقیمتی از خود بجای گذاشته اند که نمی توان  آن ها را  «حریم خصوصی» و مالکیت شخصی تلقی نمود. از این جنس تعاریفی که این روزها در گیلان بر سر زبان هاست.

اکنون حدود پانزده سال است (کم یا بیش) سلسله کتاب هایی تحت عنوان «دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان » با همکاری سه عزیز گیلانی (گیلک زبان) تدوین و نشر یافته و با «حمایت مالی و پشتیبانی یک نهاد دولتی»(کار ارزشمندی که جای سپاس و قدردانی دارد)به ناشری (که خود آن ناشر از اعضای سه نفره ی «شورای پژوهشی» بوده) سپرده می شود تا چاپ و روانه ی بازار کتاب گردد.این «شورا» تا به اکنون بیش از هفتاد عنوان کتاب با قالب های گوناگون به چاپ رسانده است و در کارنامه ی کاری اش ثبت و ضبط است . در این راستا هیچ یک از این مجموعه ها متأسفانه آسیب شناسی نشده و حتا بعضی از آن ها قبل از چاپ ، کارشناسی در حد «دانشنامه» بر روی آن ها صورت نگرفته است . تا جایی که در طول این سال ها ، دریغ از یک پاسخگویی جامع به افکار عمومی ـ و یا با گذاشتن«میزی» با سه چهار صندلی در محوطه ای باز  ، تا منتقدین به بخشی از خلاء هایی که در این آثار دیده می شود بازگو نمایند.یا مصاحبه با مطبوعات بی طرف و اهل رسانه ای که احساس مسوولیت کنند و با بکار گیری خبرنگاران اهل فن به دل آثار بروند تا فصل به فصل آن را واکاوی نموده و عیب کار«نظارت کنندگان دانشنامه» را رونمایی کنند و در چاپ های بعدی این خلاءها مرتفع گردند.

البته بی انصافی خواهد بود که همه ی این آثار را در یک شکل و شمایل ببینیم .چرا که کتاب هایی هم در قالب پژوهش در کارنامه ی «دانشنامه» دیده شده است که الحق ارزشمند و قابل اعتماد برای آینده گان محسوب می شود.قبل از اینکه دیگران به عیب آن ها بپردازند و نواقص شان را بیان نمایند ، خود دست به کار شده تا آثار پُرباری را خلق نمایند که سزاوار تحسین و ستایش در خور است .

اما آیا عده ای اینگونه عمل کرده اند؟نظیر «فرهنگ عامیانه زیارتگاه های گیلان»که یک نمونه از آن دسته آثاری است که سطحی از کنارش می گذرم و مجالی دیگر می طلبد . اما همه ی مان باور داریم که زنده یاد دکتر منوچهر ستوده در زمانی «بقعه های متبرکه» را به قلم آورد که بیشتر جاده های گیلان مال رو بود .حتا قلعه رودخانی که امروز نماد میراث فرهنگی گیلان در جهان شده است و غروب پنجشنبه و جمعه ها با ترافیکی که در آن منطقه ایجاد می گردد به کیلومترها می رسد.که در همان بحبوحه جهت تحقیق سه روز گرفتار بلایای طبیعی می گردد و به ناچار در همان آبادی می ماند تا فضای مراجعت وی مهیا گردد.آن هم نه با وسایل نقلیه ی امروزی، بلکه در جاده های مال رویی که در بیخ گوش شهرستان فومن است چه رسد به کوهپایه های صعب العبوری که آن مرد نامی با چه سختی هایی آن ها را گرد آوری نمود.آیا جوان امروزی خواننده ی این «دانشنامه» اگر این اثر چاپ شده را در دست بگیرد برایش سؤال ایجاد نمی شود که چرا از زحمات دکتر منوچهر ستوده چشم پوشی شده است ؟حال نام وی و جفایی که به تاریخ گیلان شده است بماند!

حال بر گردیم به کتاب «درآمدی بر ادبیات گیلکی» اثر دوست چهل ساله و استادم ، هوشنگ عباسی ـ سی اُمین جلد از مجموعه ی «دانشنامه ی فرهنگ و تمدن گیلان»است که به بررسی شعر گیلکی پرداخته است . کتاب به دلیل روایت های غیرواقعی از شعر و اسنادی که در درون خود جای داده کمی نازیبا به نظر می آید.همانند فیلمی که در همان سکانس اول قهرمانش را لو داده است و تا حدودی ذوق می زند و قسمت پایانی آن نیاز مبرم به بازشناسی دارد . با پوزش از خوانندگان فهیم و همچنین عباسی عزیز، ناچارم از فصل آخر «ادبیات داستانی و نمایشی گیلان » استفاده نمایم که چه هوشمندانه و دقیق کار شده است و به خوبی می رساند همه ی سطرها و اطلاعات گنجانده شده از روی حساب و کتاب بوده است . با توجه به این که از قبل گفتیم ،بر اساس سندی که خود دوستان در ویکی پدیا ثبت نموده اند گفته های مان برای خوانندگان بیشتر باورمند می گردد. تا جایی که داشته های چهل ساله ی مجلات ادبی از «دامون» گرفته تا ماهنامه ...(!)و نسخه های «هاتف»که حتا یک مورد از قلم نیفتاده است .تنها عیب کار در این جاست  که ای کاش بجای قصه های چهارصفحه ای پایان کتاب که به یکی از قصه نویسان گیلک و از اعضای سه نفره ی «شورای پژوهشی»بوده اختصاص یافته ، در یک صفحه خلاصه می شد تا آن سه صفحه آزاد باشد و افراد دیگری در آن گنجانده شود . چنین دقت نظری که در داستان و ادبیات نمایشی اعمال شده چرا آقای عباسی در شعر گیلکی نکرده و از آن غفلت نموده و این گونه بی تفاوت از کنارش گذشته است ؟

در فصل بعد کتاب «درآمدی بر ادبیات گیلگی» آنچه غلو آمیز به چشم می آید ، پدیده ی «هساشعر» است . قالبی که در این سال ها با چالش های گوناگونی روبرو بوده و پایه اش سست و لرزان شده است . تا آنجا که یکی از بانیان اصلی آن (نیمای شعر گیلکی ـ استاد محمد بشرا) در خصوص آن این گونه ابراز عقیده نموده است :«این موج خیلی زود به ظاهر فراگیر شد .اما به مرور ماهیت و کیفیت خود را از دست داد .به نظر می رسد از اول می باید برای درج این اشعار به عنوان یک شعر کوتاه گیلکی یا هسا شعر تفاوتی قایل می شدند تا سره از ناسره از ابتدا باز شناخته می شد که نشد و همه چیز به هم ریخت» و تا کنون هم با قدرت ژورنالی و با امکانات مطبوعات محفلی سراپا ایستاده است.

اگر عباسی هفت صفحه ی ناقابلی را که در «دانشنامه» به آن اختصاص داد ـ شش صفحه اش را آزاد می ساخت و با آن سه صفحه قبلی که شرحش در بالا رفت و در پایین نیز خواهد آمد ، در اختیار دیگر شعرا قرار می داد ، کاری می شد کارستان.چون خود ایشان در پیشگفتار کتاب آورده است که :« حجم گسترده و تنوع مباحث موجود به دلیل صفحات محدود کتاب ـ این مجال را فراهم نساخت تا به جزییات هر کدام از این مباحث پرداخته شود.» که اگر درست صفحات موجود مدیریت می شد جایی برای مباحث دیگر باز می گردید و قدرت مانور برای گردآورنده تا حدودی فراهم می شد ـ که نشد.

یگی دیگر از شگفتی های این کتاب ـ همانگونه که در بخش ادبیات داستانی یادآور شدیم ـ با اسناد و مدارک بجای مانده از مطبوعات چهل ساله پر شده است تا شبهه ای در آن فصل ایجاد نگردد.اما در بخش «هساشعر»اسنادی بنجاق شده است گزینشی و بخشی از آن هم حذف شده است .پرسش است آقای عباسی یعنی شماره 34 صفحه ی 21ماهنامه ی ...(!) که خود از بدو پیدایش با آن همراه ـ و زمانی هم سردبیرش بوده است ، آیا بخاطر نداشت که مدیر همان جریده در پاسخ به پرسش هایی گفته بود:«قرار نیست هر پدیده ای را به محض شکل گیری بلافاصله از زاویه تاریخ نگاه کنیم .تاریخ در طول عمل نوشته می شود.» پرسش است در رابطه با همین صفحه ، مگر زنده یاد دکتر سید مجتبی روحانی جلوه ای از امتزاج و تصاویر را ارایه نداده بود تا امروز پژوهشگران ادبی ای چون هوشنگ عباسی ها آن را ببینند؟

گذشته از آن ، اگر دقت کنیم ، در همان صفحه به نقل و قول  مدیر مسوول آن ماهنامه آمده است:«دکتر روحانی ... کتابی آماده چاپ دارد تحت عنوان رساله ی امتزاج و تصاویر که بخشی از آن در روزنامه اطلاعات چاپ شده است .» آیا روزنامه اطلاعات برای «دانشنامه» و شخص گرد آوردنده مستند نبوده و نیست؟تا جایی که باخبرم آقای عباسی ویژه های گیلکی روزنامه ی اطلاعات را در آرشیو شخصی خود دارد. همچنین ویژه ی «ورنه»ی نقش قلم که مفصلاً در رابطه با امتزاج و تصاویر در شماره های مختلف به چاپ رسیده است و چرا گردآورنده آن ها را سند قرار نداده ، از شگفتی های این کتاب است .

سند ، سند است . دامون ، ورنه ، هاتف ، ویژه های روزنامه ی اطلاعات نمی شناسد.هر سندی که به ادبیات گیلکی پرداخته است ، در طول این چهار دهه اسناد ادبی به حساب می آید.اینکه ما دامون را سند قرار دهیم و اسناد دیگر را نادیده بگیریم می شود آنچه که شرحش رفت.باز پرسش است مگر می توانیم دامون را سلیقه ای و گزینشی انتخاب نماییم و «حریم خصوصی» خود بدانیم!؟دامونی که در آن سند خورده است ـ  پدر شعر شرق گیلان و خالق شعر «ایلمیلی» زنده یاد سید مرتضی روحانی در اواخر دهه چهل(1347) این شعر حماسی را سروده شده است  و بلافاصله سرود آزادی خواهان در زندان های سابق شده بود.قابل توجه سرپرست مجموعه ی «دانشنامه» که می بایست قبل از تدوین و چاپِ«در آمدی بر ادبیات گیلکی» اندک نظری به دامون می نمود و اگر خودشان فرصتی نداشت لااقل از وجود کارشناسان خبره ی شرق گیلان بهره می بردند ، آیا در این خصوص بهره ای  برده اند؟

فصل دیگر کتاب ، معرفی شاعران پیشکسوت گیلان بوده و از همه ی فصل ها جانسوز تر است که حتا استخوان هر گیلانی را به درد می آورد.تا جایی که زنده یاد دکتر مجتبی روحانی کتابی تحت نام «بزه ملیجه و گیلان جان» به دست ناشری داده که خود آن ناشر مدیر همان ماهنامه که شرحش در بالا رفت  و آقای عباسی در همان ساختمان گُهر مستقر بود و می دید که کارگرهای چاپخانه بسته بسته ی کتاب را در پستوی همان پاساژ دپو می کردند تا به بازار روانه گردد، چگونه است عرق آن کارگر چاپخانه دیده می شود اما دریغ از نام و آثار دکتر مجتبی روحانی که می بایست حداقل به نام شاعر پیشکسوت شرق گیلان همراه با برادرش سید مرتضی می آمد.

جالب است ، قبل از چاپ کتابش ، به وی پیشنهاد گردید اگر ما بخواهیم در لابلای شعر ها منظره هایی از طبیعت گیلان از یک عکاس شناخته شده بگنجانیم کتاب بیشتر جلوه گر می شود، ایشان پذیرفت و همان هم شد «چهار عکس رنگی بسیار زیبا از طبیعت گیلان زینت بخش کتاب است» یعنی تا این حد ناشر با شاعر به هم نزدیک بودند و با هم تبادل نظر می کردند و شاید عباسی هم ناظر آن بوده باشد. آیا در کتاب ادبیات گیلکی «دانشنامه» به مجتبی روحانی کم لطفی و جفا نشده است؟ حال آن شاعری که ناشران دور دست آثارشان را به چاپ رسانده اند چگونه می بایست در «درآمدی بر ادبیات گیلک» جای می گرفتند؟ باز از عجایب روزگار ماست .از این دست غفلت ها را می توان جفا به شعر گیلکی قلمداد نمود و کم هم نیست که اگر به هر فصل از آن بپردازیم «مثنوی صد من کاغذ خواهد شد.»که تنها به مورد آخر آن و خاطره ای در بسط دادن به آن ، که مربوط به روزنامه ی اطلاعات است بسنده می شود.

همانگونه که در بالا ذکر گردید آقای عباسی همه ی نسخه های ویژه ی روزنامه ی اطلاعات اوایل 63 که به ادبیات اقوام می پرداخت و  در تهران چاپ می شد در آرشیو دارد که روزهای دوشنبه ی آن مختص به گیلان بود.این رویه تا اواخر 65 ادامه داشت . ویژه ای که در کنار شعر گیلکی به شعر تالشی هم می پرداخت .همان شعر بلند گیلکی که عباسی در یکی از همان شماره ها شعر حقیر را رونویسی و با برگردانی زیبا در کتاب ذیقیمت خود «شاعران گیلک و شعر گیلکی»یک دهه ی بعد آورده است . آنجا بود که دانستم آرشیوی بس گرانسنگی در کنار خویش دارد.

جالب اینجاست همه ی آنهایی که در آن ویژه به شعر گیلکی می پرداختند ـ امروز نام شان نیز در این کتاب «دانشنامه» ذکر نشده است .در حالی که نام و آثاری دیده می شود که حتا در دهه شصت به دنیا هم نیامده بودند و یا کتاب هایی در آن معرفی شده که در اواسط دهه ی هشتاد به بازار کتاب آمده اند .

بگذریم .تنها با این سرگذشت که شاید بعدها به کار «دانشنامه» و دیگر دوستان هم بیاید بسنده می شو.د


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: